به دریا بنگرم دریا تو بینم به صحرا بنگرم صحرا تو بینم
به هرجا بنگرم کوه و در و دشت نشان از قامت رعنا تو بینم
خدایا به دریا نگاه می کنم و تو را می بینم. به صحرا نگاه می کنم تو را می بینم. (یعنی خدا همه جا هست)
خدایا به کوه و بیابان و دشت که نگاه می کنم، همه جا نشانه ای از قد و بالای زیبای تو می بینم.
واژه |
معنی واژه |
واژه |
معنی واژه |
عمارت |
بنا، ساختمان |
دل شوره |
نگرانی |
یک هو |
ناگهان، یکدفعه |
بار و بندیل |
اسباب و اثاثیۀ سفر |
قوم و خویش |
فامیل |
عازم |
رهسپار، روانه |
یک دَم |
یک لحظه |
تک و دو |
تکاپو، تلاش |
دم بازار |
ابتدای بازار |
گلدسته |
مناره |
شوفر |
راننده |
هوهو |
صدای باد |
قامت |
قد |
رعنا |
خوش اندام |
کلّه کشیدن |
سَرَک کشیدن |
بیتوته |
شب را در جایی ماندن |
دَم دمای سحر |
نزدیک صبح |
کلافه |
ناراحت و بی تاب |
قراضه |
کهنه |
دیزی |
نوعی آبگوشت |
خوش نقش و نگار |
زیبا |
انگار |
مثل اینکه |
علّاف |
بیکار، سرگردان |
عیال |
خانواده، همسر |
جماعت |
گروه، دسته |
گوش زد کردن |
یادآوری کردن |
ناشتایی |
صبحانه، آنچه پس از مدّتی غذا نخوردن، می خورند |
||
حدود |
جمعِ حد (اندازه)، تقریباً، نزدیکِ |
||
پوزخند |
خنده ای از روی تمسخر |
||
اهالی |
جمعِ اهل، ساکنان جایی |
||
غلّات |
جمعِ غلّه، گندم، جو، برنج و ... |
||
آهان |
بله، واژه ای برای تأیید سخنی یا کاری |
||
تصدیق |
تأیید کردن درستی سخنی |
نکات دستوری و آرایه ادبی:
از کوره در رفتن ß کنایه از عصبانی شدن
از زبان افتادن ß کنایه از ناتوانی در سخن گفتن
خواب به چشمم نیامد ß کنایه از اینکه نتوانستم بخوابم
هفت پادشاه را خواب دیدن ß کنایه از خواب عمیق
تو ذوق کسی زدن ß کنایه از ناامید و مأیوس کردن
لب و لوچه توی هم رفتن ß کنایه از اخم کردن و ناراحت شدن
پرپر زدن ß کنایه از بی قراری و بی تابی و عشق و علاقه
مخ کسی عیب کرده ß کنایه از دیوانه شده
سر به فلک کشیده ß کنایه از بسیار بلند
جا خوردن ß کنایه از تعجب کردن
هوشنگ مرادی کرمانی در سال 1323در روستای سیرج کرمان به دنیا آمد. وی نویسندگی را از سال 1339 شروع کرد. مهمترین آثار این نویسنده توانای کشورمان عبارتند از: قصه های مجید، بچه های قالی باف خانه، نخل، داستان آن خمره، مشت بر پوست، تنور، کوره، مهمان مامان، مربای شیرین، لبخند انار.